پا یان جنگ نا تمام!
عبدالشکور خوشه چين عبدالشکور خوشه چين

 

قسمت سوم:

     این قسمت واضحآ به مقایسه میگیرد عمل کرد های گذشتۀ گردا ننده گان ((فعالان)) سیاسی کشورما را با کشورهای همسایه.

                                             درکشورهای همسایه به مانند کشورما اپوزیسیون وضد اپوزیسیون موجود بود.

اپوزیسیون کشورهای همسایه این را درک کرده بودند که مبارزه درمقابل تجاوز بیگانگان وبیعدا لتیهای اجتماعی حق طبعی است. 

اما تخریب نهاد های ملی و دولتی آنهم به اشاره و مشورۀ همسایگان بیان حماقت است.

   کاری که نه درایران واقع شد نه درتاجکستان ونه درپا کستان  

دیگر قصۀ پروانه و گل و بلبل جای خودرا

 به شب تاریک مبدل ساخته بود

باردیگر:

ناگهان به مزرعۀ خلق ملخ حمله ورشد

خانه خراب شد مردم غریب وغربه دربدرشد

 شکرکه رحم خدا آمد ساج وسیله گردید

ملخ با همه زور قوتش ازمزرعه بدرشد

خلق ما با آبرو، باغ وبوتۀ ما  خو ش بو

رنگ زرد، شرمنده وخجل،ناجی حقوق بشرشد

نامهای خداوند توانا و دادگر، رحمن  ورحیم است

این را هم میدانیم که بالای ستمگر،جباروقهرشد

 آفتاب (( عیار)) ازفضای خراسان تا بیدن گرفت

باعث مرگ ومیر مگس و حشرۀ و دیگر شد

اگر((عیار)) آن زمان جاده های ابریشمین را ساخت،آن جاده ها سینه هارا برای رفت و آمد کاروان های شرق وغرب وشمال جنوب، مخلوط ومرکب فرهنگها آماده گردانید. به طورمثال(( هرآ ت= اقوام مختلف))آن زمان خراسان، گلستان،وبوستان سعدی سخن ور، نیزارهای مولانای بزرگ درختها وجنگلهارا شاخهای داشت که بلبلان وپروانه های((علم و فرهنگ)) را به مهمانی فرامیخواند{عبدالرحمن جامی،رابعۀ بلخی،فردوسی شاه نامه نویس قرن ((آفتاب شعروادب)) سنائی غزنوی، لاهوتی، و غیره... وغیره از شاخهای بلند علم ومعرفت آنزمان به مانند خروسان سحرخیزآن زمان آهنگ بامعنی عشق به انسانیت را سرمیدادند وادای هر جمله وکلمۀ آن پیامی بود.برای رفتن درجادۀ انسانیت وبه مانندبلبل هزارداستان قبل ازدمیدن صبح کاذب موجودات روی زمین را برای کاروفعالیت مژده میداد.

   مگر((عیار))امروزبرخاسته ازشرایط دشوارخانمان سوز(( جنگ سرد)) یورش وحملۀ یکجا نبۀ سرمایۀ جهان خوروظالم وبیرحم(( نیوگلو با لیزم)) فاتح دیروزوشکست خوردۀ امروز مینویسد درتمام جهان «جنگ سرد» به حیث پدیدۀ ازمود افتاده جایگاه خویش را درادبیات ژورنا لستیکی ازدست داده است.

برای اینکه جنگ سردرزمانش تمام جهانرازیرپوشش ابرخودقرارداده بود. این جنگ ماهیت خودرا درجنگ ویتنام وجنگ افغانستان به اثبات رساند شکست خوردۀ پریروز،قهرمان دیروزشد.اما واماقربانی این جنگهای بازهم تحمیلی خلقهای افغا نستان وویتنام شدند.

گفتیم که پایان جنگ بی پایان، بلی جنگ بی پایان به این معنی که درکشورما قرنها جنگ وجود داشته ودارد،این جنگهاثروتها را بلعید مدنیت هاراازمیان برداشت. درودیوارفرهنگ هارا کوبید، بی بی هارا، ازخانه ها بیرون کشید وبی سترساخت. سرنوشت مردها را بدست نامردان گره زد. ازهمه عمده تر ((زن)) موجود پاکیزه و پاکیزه ترازتمام موجودات کرۀ زمین،مادربشریت،زیرتا زیانه وشلاق وحشیهای قبل ازاسلام قرارگرفت وبی حیثیت شدند کسانی که دختررا((عروس)) رود نیل میساختند و یا بعد ازتولد زنده به گورمیکردند. 

خاکستردرجائی توده میشودکه درآنجاجنگلاتش به آتش کشیده میشوند.

  کثافت دردست. کثافت درپای، کثافت دروجود، کثافت درجائی، کثافت دردماغی، کثافت درروح وروان ازعمق به سطح می آید که ازخود بیگانی، جا نشین خودی میشود.

     انسان کثیف دستان آلوده به کثافت دارد،کثافت اخلاقی را ازکوچه وپس کوچۀ دوورونزدیک، باخود می آورد.

   عناصر ( آدم ها) کثیف کثافت دروجود( خا ئین بوطن) بوی بد را تولید مینماید.

     کثافت درجائی( وطن) بوی بد درآنجا آ ورده شده است.

   بلی این کثافت مآبان با بیگانگان همدست شدند دردادند. جنگلا ت(( خلق های مارا نسل کشی مینمایند)) راه ابریشم را در دادند. دود کردند. سرزمین ما بی جنگل شد به دشت و بیابان مبدل گشت. جنگلی باقی نماند که درآن بلبلان ما آ شیانه کنند. این بلبلان را درمیان جنگلهای بیگانه بردند. بلبلی باقی نماند تا برشاخهای بلند جنگل های مان شعر و ترانه میخواندند.« قهارعاصی»وامثالهم راطعمۀ سکرشصت ساختند.عدۀ دیگردرجنگل بیگانه ازفرط دوری«بیرنگ کوهدامنی»ازجنگل خودی خودراحلق آویزنمود،استاذخلیل الله«خلیلی»دردیاربیگانه مرقدش بیگانه شد.علامه عبداشکور«رشاد»گل پادشاه«الفت» ملنگجان این شاعرمردمی خاطره هایشان به بادفراموشی گذاشته شد. اینهاهمه هرکدام درذ ات خود بلبلان میان«مردم» جنگل بودند. رفتند آ رام و بدون صدا و خاموش رفتند. اما کارنامه هایشان سرو صداهای تاریخی را ایجاد کرده است.

 دیگر قصۀ پروانه و گل و بلبل جای خودرا به شب تاریک مبدل ساخته بود.  زمانی بود که ازهرگوشه صدا می آمد، نه صدای روشن ، صدای تاریک مبهم می آمد، این صدا ها همه دروغ بودند وهمهمه،این صدای مبهم ودروغ وحشت ناک ازان طرف تاریکی دیوارهمسایه می آمد. صدا ها نا به هنگام بود ند میان شک وتردید عالم تنهائی و بیکسی ، یگان یگان وقت آ سمان سمت شرق رعدو برق تولید مینمود. تاواهمه و ترس دو چندان چهارچندان با لا برود. شبها بود اوایل شب، شب یلدائی، روشنائی سحری خطری بود بسته با تارخام، بین مرگ وزندگی بلی این تارخام تنابی بود ازرنگ سیاه گویا! برای فراراز وحشت شب، جهنده ها و پرنده های مهاجر شاخ به شاخ ، سنگ به سنگ مسیر این تناب سیاه را دنبال به امید نورراه که پایانش را نامعلوم بودتا انتهای این تارخام یک سردرپاکستان وسردیگرش دردنهاگ« ای، ان، دی» بسته میان مرگ و زنده گی با همه درد رنج و گریزهمان تناب سیاهی بود «تورسیاه» که درمیانش گیرافتادی.

اگر«عیار» دیروزراه ابریشم را ساخت. این را ه راه ارتباطی بین آ سیا و ارو پا قرار گرفته بود. فرهنگ ها به حساب همسایه بخشی وحسن نیت تبادله میگردید. بجاست که تاریخ نویسان به عظمت آن صحه میگذارند

  واما گروه «عیاران» معاصردرجستجوی روشنائی اند که ریشه های کهن فرهنگ ها ومدنیتهای  قدیمی دوران راه ابریشم را جستجو نمایند((رنسانس راه ابریشم)).

درجوامع عقب مانده وخراب شده، برآمده ازحالت جنگ چون افغا نستان(( رنسانس راه ابریشم. میتواند برای جنگ بی پایان پایان ببخشد. اگر دیروز راه ابریشم اروپا و آ سیا را باهم گره زده بود.ایجادراه ابریشم نوین که حلقۀ عیاران آنراعنوان مینمایند درشرایط معاصرمحوری است برای اتحادونزدیکی پنج قارۀ جهان بنآ ضرورپنداشته میشود که راه ابریشم راازهمان تهدا بش شناخت.مرمت کرد.اسفلت نمود.

   با چراغها ووسایل کمپیوتری مجهزساخت،به عوض خرشترواسپ درین راه خط آهن،ترانسپورت باربری وسائرعراده جات را راند.   

انسکله پید یا ی(( لغت نامه)) یا فرهنگی راه ابریشم.

یکی از لغات (( لغت نامه)) را ه  ابریشم را به معنی میگیریم.

  اژدهای هفت سر:

وضعیت پیچیدۀ سیاسی افغا نستان را وضع حمل درپیش است. جامعه احساس درد مینماید.بد بختی درکجا است.تحلیل گران باتکیه به وضع ظاهری مسأله فکرمینمایند.درراه علاج درد برنمی آیند. 

    تنها نقطۀ درد را تغیر میدهند نه عامل درد را.

  تمامی حا صلات سر درختی  وزیر درختی ارو پا کیفیت غذائی ندارد. همین گونه امریکا و متحدان امریکا ئی یعنی اروپا اول دولت ها ترور می کنند وبعد دولت مطابق دلخواه خود درغیاب نماینده های مردم« نخبگان» میسازند.

1-   سقوت ظاهرشاه

2-   سقوت داود

3-   سقوت مرحلۀ اول ثور

4-   سقوط مرحلۀ دوم ثور

5-   سقو ت مجاهدین

6-    سقوت طالبان

7-   سقوت دولت (( بن))

   دولت ((بن)) حمل برداشته ودرحال زایمان است.

  جامعۀ ما هم چنان به سوی بدبختی درحال کشانیدن است. بد بختی که عمق و ابعاد آن قابل پیش بینی نیست. این تغیروتحول،برای خود مردم هیچ ثمری نداده است ونمیدهد. اگر این مطلب را به حساب هشدار قبول بدارید خالی از مفاد نیست.

  توده های مردم از رنج و درد خود به انواع گونا گون شکایت دارند. نخبگان دربرنامه ریزی وتحلیل های سیاسی خود راه اختلاف درپیش گرفته اند و توده ها نسبت به آنها کم باور وبی باورشده اند.

  درک مردم از شرایط  اژدهای هفت سر روشن فکران مارا به سطحی نگری سوق داده است. همه در پی منافع شخصی قدم در پیش گذاشته اند. از پذیرش مسئولیت شانه خالی مینمایند.

    اما نصیحت پدرانه را حق مسلم خود میدانند.

منافع علیای مردم و جامعه مربوط و منوط میشود به فدا کاری های شخصی.

مگر اینکه دانسته شود

    آن مردانی که درین راه قربانی ها داده اند. مورد افتیضاح نا مردان قرار گرفته اند.نامردانی که درمدیحه سرائی کست ویدیوئی ترتیب میکردند.

فکر میکنم خطرات جدی که بیشتر ازین کشور مارا تهدید میکند همین یک چند جمله کفایت نماید.

    بخا طریکه مرزهای اخلاقی همه ازمیان برداشته شده است. هرکس بخاطر منافع خود از هر وسیلۀ ممکنه استفاده گیرند. اما بعضآ وجدان های بیدار را

(( عیاران)) را آ رام نمی گذارد. یگان یگان وقت بی حوصله گی تند مزاجی  و پر خاشگری را برای خود مجاز میدانند.

‏ سخن عشق یکی بود

 

ما ز میخانه عشقیم گدایانی چند

                    باده نوشان و خموشان و خروشانی چند

ای که در حضرت او یافته ای بار ببر

                   عرضه بندگی بی سرو سامانی چند

کای شه کشور حسن و ملک ملک وجود

                   منتظر بر سر راه اند غلامانی چند

عشق صلح کل و باقی همه جنگ است و جدل

                  عاشقان جمع و فرق جمع پریشانی چند

سخن عشق یکی بود ولی آوردند

                  این سخن ها به میان زمره نادانی چند

آنکه جوید حرمش گو به سر کوی دل آی

                  نیست حاجت که کند قطع بیابانی چند

زاهد از باده فروشان بگذر دین مفروش

                 خورده بین هاست در این حلقه و رندانی چند

نه در اختر حرکت بود نه در قطب سکون

                 گر نبودی به زمین خاک نشینانی چند

هردر اسرار که بر روي دلت بر بندند

                رو گشايش طلب از همت مرداني چند

- حکیم ملاهادی سبزواری -


February 15th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات